عذر تقصیر به ساحت مقدس آقا...
حکايت ما حکايت حُرّ است و حکايت او حکايت امام
حکایت ما حکایت حُرّ است، میپنداشتیم مأموریم و معذور؛ میپنداشتیم نمیتوانیم نفسْمان را اطاعت نکنیم.
و حکایت ما، حکایت حُرّ است؛ خدا هم میداند امام را دوست داریم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر درگمیم. در جو بدیها گرفتار شدیم؛ ذاتمان بد نیست، جانمان بد نیست؛ امام را دوست داریم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اینجا میکشد که شمشیرهای ناجوانمردانه غیبت ا
مام را احاطه میکند.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمیکردیم که من و کوتاهیهای من هم میتواند مانع حرکت او گردد و یا باعث غم و
اندوه او و همراهان و همدلانش.
و حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خدا میداند پشیمانیم!
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به ارزیابی رسیدهایم. چه کنیم؟
ولی خدا را همراه شویم یا یزید و ابنزیاد شهوات و نفسْمان را؟ کمی حریت و آزادگی میخواهد.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به نتیجه رسیدهایم عذر تقصیر به محضر امام خود بیاوریم و از خود او مدد بخواهیم.
به دامن او متوسل شویم و از ساحت مقدس او عذرخواهی کنیم که طبیب است و درد حُرّ را میداند.
حکایت ما حکایت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بی سر و پایی فدای یک موی حر) که آیا چو
منی را هم به محضرت پناهی هست؟
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ راهها را رفتهایم و خستهایم؛ از سپهسالاری شیطان خستهایم.
از سربازی و فرمانروایی جنود شیطان خستهایم. نوکری امام را برگزیدهایم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ بین جهنم و بهشت انتخاب میکنیم و به یقین بهشت را بر میگزینیم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ نیامدهایم فقط اشک خود را به امام عرضه کنیم که قرنها بسیاری گریستهاند
و عُمرِ سعدها گریستند و هتک حرمت کردند و خیمهها آتش زدند و سرها به نیزه بردند.
حکایت ما حکایت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب یاری شدن و بیعت و جانفشانی برای ولی خدا گره زدیم.
شاید کمی از بار شرمندگیمان بکاهد. شاید خجالت فراموشی و از یاد بردن آقا را کم کند.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر در گریبانیم. چهره گریانیم. با عمق وجود پشیمانیم.
حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشیمان. میتواند امام نپذیردمان، که ما دلش را به درد آوردهایم.
میتواند ردّمان کند؛ اما حکایت او حکایت امام است و حکایت ما حکایت حر.
و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران میکردیم. امام را یاری و جان فدایش میکردیم.
و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ محبت و دعای امام شاملمان میشد، سرمان را به زانو میگرفت
و منزلتی به عظمت حُرّ مییافتیم كه البته کسی به عظمت یاران امام حسین(ع) - حُرّ و دیگران- نخواهد رسید.
و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود، عاقبت او بخیر شد و ما هنوز در میانه را و امتحانات فراوان..
کاش می شد مثل حر باشیم و به پای امام مان پیر شویم